داغی که بصورت الف سوزند. (آنندراج). نشانۀ داغ بر تن یا اثر تازیانه و چوب و مانند آن که بدرازاباشد: احمدشاه و افغانان به ماتم مقتولان الف داغها بر سینه کشیده. (مجمل التواریخ گلستانه). حلقه های دیدۀبینندگان زنجیر شد چون الف داغ بتان شد جامۀ پیری مرا. وحید (از آنندراج). - الف داغ کردن کسی را، داغ کردن تن کسی یا تازیانه و چوب زدن چنانکه اثر آن چون الف بماند.
داغی که بصورت الف سوزند. (آنندراج). نشانۀ داغ بر تن یا اثر تازیانه و چوب و مانند آن که بدرازاباشد: احمدشاه و افغانان به ماتم مقتولان الف داغها بر سینه کشیده. (مجمل التواریخ گلستانه). حلقه های دیدۀبینندگان زنجیر شد چون الف داغ بتان شد جامۀ پیری مرا. وحید (از آنندراج). - الف داغ کردن کسی را، داغ کردن تن کسی یا تازیانه و چوب زدن چنانکه اثر آن چون الف بماند.
الفت دادن. مونس کردن. خوگر کردن. سازوار گردانیدن. دوست گردانیدن. رجوع به الف و الفت شود: ایلاف، الف دادن. (تاج المصادر بیهقی) : لطف باری این پلنگ و رنگ را الف داد و برد از ایشان جنگ را. مولوی. لطف حق این شیر را و گور را الف داده ست این دو ضد دور را. مولوی
الفت دادن. مونس کردن. خوگر کردن. سازوار گردانیدن. دوست گردانیدن. رجوع به اِلف و اُلفَت شود: ایلاف، الف دادن. (تاج المصادر بیهقی) : لطف باری این پلنگ و رنگ را الف داد و برد از ایشان جنگ را. مولوی. لطف حق این شیر را و گور را الف داده ست این دو ضد دور را. مولوی
دهی است از دهستان عبیدلی بخش لنگۀ شهرستان لار واقع در 150 هزارگزی باختر لنگه و 2 هزارگزی راه فرعی بندرلنگه به مقام. در دامنۀ کوه قرار دارد و هوای آن گرمسیر و مرطوب و مالاریائی است. دارای 89 تن سکنه. آب آن از چاه و باران به دست می آید. محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان عبیدلی بخش لنگۀ شهرستان لار واقع در 150 هزارگزی باختر لنگه و 2 هزارگزی راه فرعی بندرلنگه به مقام. در دامنۀ کوه قرار دارد و هوای آن گرمسیر و مرطوب و مالاریائی است. دارای 89 تن سکنه. آب آن از چاه و باران به دست می آید. محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
از خشکی نرم و فروهشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، روان شدن چیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فرودویدن. تفصد. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به افصاد شود
از خشکی نرم و فروهشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، روان شدن چیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فرودویدن. تفصد. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به افصاد شود